محل تبلیغات شما

از من سئوال کردند در مورد چه چیزی صحبت می کنی گفتم کاشان !!!کاشان کجاست ؟ بمن خندیدند که برای کاشانیها بگوییم کاشان کجاست .حقیقتا" فکر می کنم هیچ چیزی مهم تر از این نیست که برای کاشانیها بگوییم کاشان کجاست .واین از نان شب .واجب تر است .چون اگر کاشان امروز ما را راضی نمی کند ،برای این است که کاشانی ها فراموش کردند کاشان کجاست .از این جهت است که من به خود اجازه می دهم که راجع به این موضوع صحبت کنم .خاطر هست روز آقای مهندس امینیان که دایرة المعارف زنده وسیار کاشان هستند برای من فرمودند که تا قبل از پیروزی انقلاب 570 خانه مجلل مثل خانه ی عامری ها ،طباطبائی ها،بروجردی ها،. در شهر کاشان وجود داشته است .یک تعدادی تخریب شده وتعدادی هم حفظ شده است .خب این 570 خانه ،در واقع حکایت از این دارد که ،روزگاری در کاشان 570 خاندان ثروتمند وجود داشته است .آن زمانی که این خانه ها تأسیس شده است ،احتمالا" جمعیت کاشان ،بین 30 تا 50 هزار نفر بوده است .شهری با جمعیت 30 تا 50 هزار نفر و570 خانواده ی ثروتمند در آن زندگی می کند واین خانواده ها هم کم جمعیت نبودند .خود خانه ها نشان دهنده ی آن است .که خانواده پر جمعیت بودند .یعنی خاندانی در این خانه ها زندگی می کردند .یعنی می توان گفت درصد قابل توجه ای از جمعیت شهر ثروتمند بودند .حالا این سئوال پیش می آید که ،کاشانی ها از چه محلی ثروتمند می شدند .مثلا" کاشان آب فراوان داشت !که کشاورزی وسیع داشته باشد ،که از محل کشاورزی ثروتمند شوند !که قطعا" اینطور نبوده است .مراتع بسیار وسیعی بوده که از محل دامداری ثروتمند شوند .این هم نبوده است .شما در خیلی از کتابهای معاصر که می خوانید ،می گویند ایرانیها مبتنی بر کشاورزی ودامداری جامعه شان شکل گرفته است وحرف درستی نیست.کاشان این را ثابت می کند که این محل ثروتمند نشده است .پس از چه محلی ثروتمند شده است .چه منابع دیگری می توانسته برای تولید ثروت در شهری مثل کاشان وجود داشته باشد .ممکن است بگوییم از محل تجارت کاشان به ثروت دست پیدا کردند. کاشان سر راه اصلی کشور نیست .همه شهر های بزرگ ما مثل؛ ری ،قم ،اصفهان ،یزد ،کرمان،تبریز، زنجان،کرمانشاه،همدان وقتی دقت کنیم سر راه های مهم هستند .خصوصا"در سر تقاطع های مهم واقع هستند ولی کاشان سر راه مهمی نیست ،اگر راه های به کاشان آمده است ، به دلیل جاذبه کاشان بوده است .یعنی کاشان سر راه ننشسته است ، بلکه راه خود را به کاشان نشانده است .از این جهت حسابش با بقیه شهر ها فرق می کند .برای همین همه جا می گویند کاشان در نسبتش باپدیده راه تافته جدا بافته است .یعنی راه ها را به سمت خود کشانده است ، تا اینکه خودش برود سر راه بنشیند .خب شهر هایی از نظر تجاری موقعیت ممتاز دارند ،که سر راه باشند نه اینکه در کاشان تجارت وجود نداشته است ،معنی عرض من این نیست .این است که کاشان به صفت تجارت ثروتمند شده است .اگر صرفا" تجارت بود چه جاذبه ای داشت که به سمت اینجا بیایند .از مسیر دیگرمال التجاره را از مسیر کوتاه تر می بردند ،چرا باید به کاشان بیایند ؟یک منبع دیگر وجود داشت برای کاشان که از آن محل ثروتمند شدند .خاطرم است که در دولت آقای خاتمی یک شورایی به نام فرهنگ وصنعت دروزارت صنایع تشکیل شد .که وزیرش آقای جهانگیری بود .این شورا با ریاست آقای دکتر نجفی تشکیل گردید .بیشتر افرادی که در جلسه بودند از افراد فرهنگی بودند ،در مورد  نسبتی که بین فرهنگ وصنعت وجود دارد بحث می کردند .بعد به این نتیجه رسیدیم که از افراد صنعتی یکی در جلسه باشد ببینیم از نظر آنها قضیه از چه قرار است .یکی از افراد  موثر در وزارت صنایع را که سابقه طولانی هم داشت دعوت شد وچند جلسه ای خدمتشان بودیم .صحبت ایشان این بود که ما بیش از 80 سال است که تلاش می کنیم کشور را صنعتی نماییم ،ولی باید اقرار کنیم که موفق نشدیم .من عرض کردم که ما اگر 80 سال دیگر هم سعی کنیم موفق نمی شویم ،چون فرض شما این است که ایران صنعتی نبوده است وشما می خواهید صنعتی کنید .چون چنین فرضی را دارید ومتوجه نیستید که در مورد کجا صحبت می کنید ووقتی همین مسیر را بروید ،به مقصد نمی رسید .صنعت یعنی چه؟ صنعت یعنی اینکه ما در واقع ما مواد ومصالحی را فرآوری کردن ومحصول جدید تولید کنیم .مثلا" آشپزی یک نوع صنعت است .مواد غذایی را باهم ترکیب کرده ویک غذایی خاص تولید کنیم ،این صنعت است .اتومبیل هم همینطور ساخته می شود .هر مواد اولیه به شما بدهند می توان یک محصول بوجود آورد .صنعت یعنی فرآوری کردن یک سری مواد ومحصولات ،خوب به این معنی نگاه کنیم ،می بینیم صنعت یک چیز پر سابقه ای است .در صنعت مدرن ممکن است ما الگوهای جدید برای تولید محصول صنعتی بکار گرفته باشیم .مثلا" موفق شده باشیم تولید انبوه کنیم وتولید استاندارد کنیم بعد از انقلاب صنعتی وغیرو .ولی در ماهیت صنعت که تغییر ایجاد نشده است .صنعت هنوز یعنی فرآوری کردن چیز هایی از یک سری مواد اولیه است . به این معنی نگاه کنیم می بینیم بزرگترین منبع تولید ثروت در ایران صنعت بوده است .در دوره جدید به دلیل نوع نگاه تحقیر آمیزی که نسبت به صنایع خودمان داشتیم این را از چشم انداختیم ،وگرنه فرش هم صنعت است وگرنه تمام آن چیزی که تحت عنوان هنر های سنتی می شناسیم صنعت بودند وصنعت نساجی ، صنعت فرش وغیرو .چنانچه آنها وقتی با ماشین شدند ،امروزه به آن صنعت می گوییم .فرش را وقتی ماشین تولید می کند آن را به مثابه صنعت می پذیرد .وقتی پارچه را ماشین تولید می کند به مثابه صنعت می پذیرد . وقتی ظرف را ماشین تولید می کند به مثابه صنعت می پذیرد.اما بازار مسگر ها را بعنوان صنعت نمی پذیرد که آنها هم کار صنعتی می کنند .به این معنی بگیریم ،کاشان یکی از مهمترین مراکز صنعتی ایران بوده است که اگر ثروتمند شده اند از محل صنعت بوده است .تجارت هم به دلیل این تولید محصولات صنعتی بوده است که باید یک جایی این محصولات را عرضه می کردند وباید تجارت اتفاق بیفتد .یک گزارشی را آقای امینیان تعریف می کردند (من هرچه از کاشان می گویم مأخذ من آقای امینیان است)که در دوره فتح علی شاه وماجرا هایی که در سر قضیه مخمل بافی اتفاق می افتد یک گزارشی هست که می گوید ،حجم منسوجات ابریشمی که در دوره فتحعلی شاه در انبارهای کاشان هست از حجم محصولات ابریشمی که در انبار های لندن هست بیشتر است .یادمان باشد آنموقع لندن ،هند وچین را تحت استعمار خود داشت ومهمترین مرکز تولید منسوجات ابریشمی بودند وبیخود نیست کاشان زیر بار هیچ جا نمی رود وخود را تافته جدا بافته می داند .در تقسیمات کشوری یک زمانی خود را جزء استان مازندران به حساب می آوردند ویک زمان جزء استان مرکزی و. بلاتکلیف هستند که با کاشان چه کنند .چون شهر خاصی است .شهری که از لندن که پایتخت کشوری که آفتاب در محدوده ی تحت استعمارش غروب نمی کند با هاش رقابت می کند با چی ؟ با محصولات صنعتی رقابت می کند .کاشان چنین جایی است .از این جهت بیان شد که برادری خود را ثابت کنیم .ولی اصل مطلب ،وقتی پرسش از فرهنگ می کنیم در واقع پرسش از چیستی وکجایی می کنیم .یعنی فرهنگ ایرانی پرسشی است که پاسخش این است که ایرانی کیست وایران کجاست ؟اگر صحبت از کاشان کنیم ،وبگوییم فرهنگ کاشان چیست؟ اماکجا وکاشانی ها کی هستند .که ،با اطلاعات شناسنامه ای وکدپستی مشکل را حل نمی کند ولی خیلی عمیق تر باید به موضوع نگاه کرد .یعنی آن طور که ما پدر خود را می شناسیم وآنطوری که برادر خود را می شناسیم وآنطوری که دوست خیلی قدیمی مان را می شناسیم وکسی را معرفی کنیم که اسمش وتحصیلاتش وشغلش   چیست .کافی نیست .چون هر کدام از این مشخصات را بگوییم ده ها نفر هستند که چنین مشخصات را دارند .آن کیستی کسی را منحصر به فرد می کند . آن کیستی که حقیقت وجودی اورا آشکار می کند آن کیستی  که وقتی به جا می آوریم معلوم می شود که چه کار هایی به او می آید .وچه کارهایی به او نمی آید .اینها را مشخص می کند .پس فرهنگ پاسخ پرسش فکری است .از طرف دیگر فرهنگ دانایی حاصل از تعامل است وقتی وارد محیطی می شویم ،این محیط باید معما های زیستی حل وفصل شود .تجربه تاریخی که می کنیم برای حل وفصل کردن معمای زیستی او برای ما دانایی را حاصل می کند این دانایی اسمش فرهنگ می شود .ما بر محیط تاثیر می گذاریم ومحیط هم بر ما تأثیر می گذارد .تأثیری که ما بر محیط می گذاریم محیط را جایی می کند وتأثیری که محیط بر ما می گذارد ما را کسی می کند .این طور باشد ما راحت می فهمیم کهعلت اینکه فرهنگ ها با هم فرق دارد ربط دارد به اینکه محیط ها با هم فرق دارد اگر فرهنگ مردم ژاپن با فرهنگ مردم فرانسه باهم فرق دارد بخاطر این است که محیط فرق دارد  .محیط با تفاوت هایی که دارند طبعا" معماهای مختلف پیش رو دارند وراه حل های حل وفصل کردن آن متفاوت است پس دانایی که به این ترتیب حاصل می شود فرق دارد وهرکدام کس خاصی را پدید می آورند وآن کس خاص روی محیط تأثیر می گذارد کاشان یکی ازوجای خاصی را پدید می آورد اگر این قاعده را بپذیریم که فرهنگ دانایی حاصل از تعامل تاریخی انسان با محیط است   آنوقت دوباره سئوال می کنیم .کاشان کجاست وکاشانی کیست؟این محیط  با محیط های دیگرچه فرقی می کند .یا نه این محیط چه مشخصاتی دارد ؟چه اقتضا می کند یک جور خاصی این معما حل شود .جوامعه بشری وارد هرمحیطی که می شده است ،چون محیط مقدم بر جوانع بشریت است .محیط وجود داشته ولی جوامع نیامده است .وقتی سراغ محیط می آید به طمعی می آید که در آنجا بساط زیست پهن کند یعنی در آنجا منابع زیستی را باید سراغ گرفته باشد که به او اجازه دهدک ه بتواند آنجا شرایط زیست را برای خودش مهیا کند .پس همواره ما یکی از موضوع های در محیط ها داریم اینکه چه منابعی  آنجا با چه کیفیتی هستند.در هر محیطی هم که برویم این فقط منابع نیست که وجود دارد موانع وجود دارد.معمای زیستی یعنی حل وفصل کردن این منابع وموانع .چه کار کنیم که این منابع شناخته شوند ؟واین منابع استحصال وقابل بهره برداری شوند.بکار ما بیایند .در مقابل چکار کنیم که موانع را بشناسیم . چکار کنیم که موانع را را بالاخره تهدیدشان را از سر راه برداریم واگر هنر آن را داشته باشیم به منبع تبدیل نماییم .ما اگر بر اساس دوگانه موانع ومنابع بخواهیم محیط های عالم (کره زمین)را  از نظر زیست بشر طبقه بندی کنیم ،چند کیفیت محیط با آن مواجه هستند ومحیط هایی داریم ،که در آن منابع وموانع بالفعل هستند .مثلا" کنار رودخانه نیل آب بعنوان یک منبع زیست در آنجا بالفعل است .بالفعل است یعنی چه؟یعنی ما نباید نقشی ایفاء کنیم در پدید آمدن این آب ،ما باید در به چنگ آوردن این آب کوشش کنیم .چطور این آب که یک خورده پائین تر از سطح زمین است ،آب را منتقل نماییم ولی در پدید آوردن آب نقش نداریم .مثل یک آهو در بیابان است ما در پدید آمدن آن آهو نقش نداریم ولی چون گرسنه هستیم ،می رویم آن آهورا شکار می کنیم وبه چنگ می آوریم واستفاده می کنیم .حالا این هم در مورد منابع وهم در مورد موانع است.موانع چطوره ؟ آنجایی که مثلا" مثل قطب شمال سرمای شدید مانع زیست است .مثل اینکه شما در بنگلادش سیل های موسمی وحشتناک دارید .یک مانه زیستی که بساط زندگی شما را بهم می زند .مثل نقاطی دراندونزی که آتش فشان زیست را بشدت تحت الشعاع قرار می دهد ومانع زیستی است .یک جاهایی داریم که موانع ومنابع زیستی بالفعل کوچک یا بزرگ هستند .اندازه هایشان با هم فرق می کند .یک جاهایی منابع زیستی بزرگتر از موانع زیستی است یک جاهایی موانع زیستی بزرگتر از منابع زیستی است همه آنها بالفعل است.بر اساس آن بخش قابل توجه از سرزمین عالم این وضع را دارند اما بخش دیگری از سرزمین ها ی عالم هست که موانع ومنابع درشان بالقوه است بالفعل نیستند .یعنی منابع موجود هستند  ،ولی مثل رودخانه نیل وراین وگنگ کارون نیستند .ولی هستند این منابع فقط آب نیست .هرچیز دیگری به مثابه منبع انسان بشود فرض کرد .همان جاها موانعی وجود دارد که موانع آن بالقوه است .مثل اینکه در آنجا زله است بالقوه است نمی دانیم کی قرار است بیاید .مثل اینکه سیل قرار است بیاید .مثل سیل بنگلادش نیست که دقیقا" بدانیم کی می آید .اینجا قرار است بیاید ولی نمی دانیم کی؟خشکسالی است قرار است بیاد ولی نمی دانیم کی وخیلی چیز های دیگر.ایران از جمله محیط هایی هست که عموما"نه صد در صد زیست گاه های آن منابع وموانع زیستی در آن بالقوه است .برای همین است که شما آن دفعه هم سیاح هایی که از دوره صفوی وارد ایران شدند تعداد زیادی از آنها در سیاحت نامه های خوداین جمله را تکرار کردند که تعجب کردند از اینکه ایرانی ها این سرزمین را برای زندگی انتخاب کردند یک سرزمین خیلی خشک وخیلی فقیر از نظر آنها است .چون آنها با معیار های خودشان نگاه می کنند .چون در اروپا منابع زیستی بالفعل طرف هستند وقتی وارد ایران می شوند .نیست بالفعل چیز زیادی وجود ندارد ،تعجب می کنند از اینکه ایرانی ها این سرزمین را برای زیست انتخاب کردند .بگذریم که از نظر آنها در واقع یک حرف عجیبی است .وقتی ساحت نامه ها را می خوانیم خیلی باعث تعجب است از یک طرف اینطور .می کنند از طرف دیگر تعجب می کنند ما جزء معدود کشورهایی هستیم که در تابستان داغ در آن یخ پیدا می شود می شود شربت را با یخ خورد در کل اروپا آنموقع نمی شد در فصل تابستان یخ پیدا کرد مگر دربالای کوه آلپ که آنجا هم که یخ است احتیاج به یخ نیست .شربت نمی خواهید در بالای کوه آلپ بخورید چون در آنجا هوا به اندازه کافی خنک است .یعنی آن کیست وکجایی را خیلی درک نمی کردند با خودشان مقایسه می کردند در سرزمینی که منابع زیستی وموانع زیستی بالقوه است چگونه می شود شرایط زیست را فراهم کرد یک تفاوت ماهوی دارد با سرزمین هایی که منابع وموانع زیستی بالفعل هستند .در آنجا باید شما به چنگ بیاورید باید موانع را  مهار کنید  ومنابع را شکار کنید .برای همین یک طبع خاص فرهنگی در آنجا شکل می گیرد .اسمش را من گذاشتم طبع شکار گری ،اصلا" هنر وتمدن در آنجا اینطور پدید می آید .تمدن با مهار کردن موانع وبه چنگ آوردن منابع بدست می اید واصلا" راه دیگری نیست درحالی که شرایط زیستی در آنجا فراهم کنید .امروز اروپا را نگاه نکنید ، یک گزارشی هست حاکم منطقه آلمان امپراطوری روم نامه نوشته به  امپراطوری روم که گلایه کرده چرا شما من را به چنین سرزمینی متعفن وبدی فرستادید منظورش سرزمین آلمان است .امروز ما تعجب می کنیم ، کسی در مورد آلمان چنین صحبت کند .چون حقیقتا" اینطور بوده است کل اروپا همه ان  جنگل وباتلاق بوده است واینها قرن ها تلاش می کنند برای اینکه این جنگل ها را بتراشند وباتلاق ها را خشک کنند،تا امکان زیست پدید بیاید .در اروپا درخت بعنوان یک دشمن قلمداد می شده است .در شهر هایی که در دوره رنسانس در اروپا اثارش باقی است ،می بینید یک درخت در این شهر ها وجود ندارد .مثلا" شهر فلورانس تا دوره رنسانس هنوز باقی است یک درخت نیست برای ما غیر قابل تصور است .ما که در سرزمین خشک هستیم نمی شود حیاط خانه مان چهار تا درخت نباشد .تازه می فهمیم که چطور اروپایی هاوقتی در همان رنسانس به اصفهان می آمدند با حیرت راجع به اصفهان که مثل یک جنگل است سخن می گویند که اینها شهرشان پر از درخت است چون در شهر های خود درخت وجود نداشت .اصلا" زحمت می کشیدند وتلاش می کردند درخت ها را پشت دیوار های شهرنگه دارند .اجازه نداشتند وارد شهر کنند .یعنی از زاویه دید اروپایی وقتی نگاه می کنیم ، صورت مسئله درست فهمیده نمی شود چون آنها مواجه نبودند با محیط هایی که استعد اد بالقوه زیست داشتند نه بالفعل .آنها تعجب می کنندکه شما چنین محیط هایی را انتخاب کردید ودر ذهن آنها معیار هایی شکل می گیرد که بنا به آن معیار ها ما اصلا" وجود نداریم .یا ما موجودات کج ماوجی هستیم .یک شاعری هست شاعر روس بنام مایاکوفسکی که شعری دارد که این تفاوت را زیبا نشان می دهد می گوید:

قسمت دوم سخنان دکتر رنانی

قسمت اول سخنان دکتر رنانی

سخنان آقای سید محمد بهشتی در 27 دی 1395

کاشان ,یک ,کنیم ,ها ,کند ,محیط ,می کند ,است که ,که در ,در آنجا ,می کنیم ,منابع وموانع زیستی ,بگوییم کاشان کجاست ,کاشانیها بگوییم کاشان ,برای کاشانیها بگوییم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پاتوق رایانه ای مشاوره کنکور